برای خاله ام دعا کنید...

دوست نداشتم این مطلب رو بذارم ... خالم یه چند وقتیه حالش خوب نیست ایشون خاله بزرگ من هستن ... تا سه روز توی بیمارستان بستری بودنو چون دختر ندارنو عروسم دختر آدم نمیشه مادر من به عنوان همراه با ایشون بودن این سه روز خیلی به همه ی خانواده سخت گذشت چون خاله ای من لاغرهستن و تحمل درد ندارن همه نگرانش بودیم خداروشکر بخیر گذشت اما عوارض این بیماری ناگهانی هنوز همراهشون هست دعاکنید تا بهتر و بهتر بشن دعا کنید ...(برای مادرم و خاله کوچیکم هم دعا کنید چون اون و خاله کوچیکم خیلی زحمت کشیدن) این سه خواهر واقعاً همو دوست دارن چون به خاطر هم فداکاریهای زیادی کردن ،اینجا بود که واقعاً تو دلم گفتم ایکاش منم یه خواهر داشتم تا هیچوقت احساس تنهایی نمیکردم...

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست


اطلاعیه ! اطلاعیه !


خیلی وقته که وبلاگم از دنیای اطلاعات دور شده می خوام اسم وبلاگمو عوض کنم خیلی دوست دارم پیشنهادات شما رو در قسمت نظرات ببینم تا انتخاب درستی نسبت به محتوای وبلاگم داشته باشم البته باید بگم خودمم چندتایی تو ذهنم هست...

اما دوست دارم در مورد اسم وبلاگم شماها هم نظر بدید...

شعر برای اهل دل!

 این دوتا پست زیری رو بخاطر این میزارم چون خوب من یه قولی به شهرزاد جون داده بودم که درست نتونستم عملیش کنم

شهرزاد خانم عزیزم ببخشید که یه مدتی زدم زیر قولم باورکن زیادم تقصیرمن نیست دوستان هم همراهی نکردن خوب .

زندگی چیست؟

شب آرامی بود

می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه ؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم:

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی ؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

!!! هیچ

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تورا، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است ، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ،سبزترین آیه، در اندیشه برگ

زندگی ، خاطره دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی ، دریایست در اندیشه ماهی ، در تنگ

زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز ، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان ، نور، خدا،عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره ، با شوق ، سلامی بکنیم

زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادرم، که مرا گرم نمود

نان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم.

سهراب سپهری

 

بخند

محسن یگانه

هوس کردم بازم امشب زیر بارون تو خیابون

به یادت اشک بریزم طبق معمول همیشه

آخه وقتی بارون میاد رو صورت یه عاشق مثل من

حتی فرق اشک و بارون دیگه معلوم نمیشه

امشب چشای من مثل ابرای بهاره

نخند به حال من که حالم گریه داره

چراگریه ام نمیتونه رو تو تأثیری بذاره

آره بخند ، بخند که حالم خنده داره

بخند، بخند که حالم خنده داره

این عشق یک طرفه من رو به کشونده تو خیابونا

نمیخوام توی این خلوت کسی دور و برم باشه

نه پلکام روی هم میرن نه دست میکشم از گریه

نه می خوام بند بیاد بارون نه چتری رو سرم باشه

امشب چشای من مثل ابرای بهاره

نخند به حال من که حالم گریه داره

چرا گریه ام نمی تونه رو تو تأثیری بذاره

آره بخند ، بخند که حالم خنده داره

بخند ، بخند که حالم خنده داره

جواب مزاحم محترم2

دوستان عزیز

به دلیل کلی رأی منفی درمورد مزاحم محترم(2) اوشان به مرحله نیمه نهایی نرسیدن و از طرف بنده با اوردنگی دک شدن.

خیال همگی راحت ! اصن قبل از اینکه شما بگید خودم دکش کرده بودم به جان شما !!!


بازگشت مهدیه (1)

سال نو بر همه ی دوستان عزیز البت با کمی تأخیر مبارک امیدوارم که سال خوبی همگی داشته باشید

همچین تیتر زدمو خودمو تحویل گرفتم که انگار کی هستم !!!‍

دوستان گرامی اگر اندک امیدی داشتم واسه برگشت نت به شرکتمان این امید از بین رفت (شاید این جمعه بیاید شاید...) 

ای وای راستی سلام !! واقعا ممنون از دوستانی که منو از یاد نبردن و با اینکه آپ نشدم ولی کلی نظرای اوشگل برام گذاشتن...

 دوستون دارم معذرت که دیر آپ شدم(ولی بجان خودم تقصیر من نبود)

مشکل نت منو فقط خواجه حافظ شیرازه که خبر نداره به دلیل بعضی دوراندیشی ها مدیرعامل محترم تصمیم گرفتن تا اینترنت را به مدت 48 ساعت ناقابل قطع کرده ، اما خوب این 48ساعت تبدیل شده به دو ماه ... که ناگهان خبر رسید اوشان تصمیم گرفتن فقط به مدیران اینترنت بدهند (کله گندگان) و اگر مدیران صلاح دانستن از هر قسمتی فقط دو نفر را مجهز به اینترنت بکنند(تکنولوژی خیلی پررو شده پیشرفت کرده باید بزنن فرق سرش تا پسرفت کنه) مدیر بنده چون خیلی هوای منو دارن (جو نگیرتتون از لحاظ کاری گفتم) اسم منو رد کردن برای داشتن اینترنت (خوشا به سعادتم) حالا بعد از گذشتن دوماه وقتی به مسئولین مربوطه اش تماس می گیرم میگم اینترنت من چی شد اینجوری پاسخ میدن :

من : سلام خسته نباشید ببخشید از واحد بووووق تماس میگیرم اسمم توی لیست افراد مجاز برای استفاده از اینترنته چرا هنوز وصل نشده؟

مسئول ذیربط : اسمتون؟

من: مهدیه بوووق

مسئول ذیربط : بله اسمتون هست!!!

من : بله خوب اینو که خودمم میدونستم!!

مسئول ذیربط : خوب پس چی می خواین ؟(با بی حالی و کمی چاشنی عصبانیت)

من : می پرسم چرا اینترنتم وصل نشده هنوز ؟

مسئول ذیربط : مراحل اداری داره

من : ببخشید!!! میشه توضیح بدید ؟

مسئول بی ربط: بله (همچین انگار میخواد سخنرانی کنه از روی یک متن از قبل تعیین شده) نامه شما که بدست ما میرسه ما باید بررسی کنیم اینترنت رو میخواین چکار؟ بعد وقتی ما تأیید کردیم که شما واقعا اینترنت لازمید یه لیست تهیه می کنیم میفرستیم دفترمدیرعامل، مدیرعامل محترم با یه بررسی اسم یه سری از افراد را خط میزنه و می فرمایند(پاچه خواری رو حال کنید) اینا اینترنت واسه چیشونه من اینا رو میشناسم نمیخوان اینترنت... بعد لیست رو(دوبار فیلترشده) میفرستن کمیته راهبری (اعضای هیأت مدیره) اونا هم یه بررسی می کنن و بعد اسم چند نفر دیگه رو خط زده و یا اضافه می کنن و بعد می فرستن به حسابداری تا ببینن هزینه ی زیاد اینترنت اینهمه نفرات چقدر میشه (من !!!!!)به شرکت پیمانکاری مربوطه تا لطف بفرمایند آنها هم بعد از طی کردن مراحل اداری خودشان اینترنت رو وصل کنن...

من : !!! خوب بگین یهو باید هفت خان رستم رو طی کنه دیگه ؟ یه سوأل این همه آدم خط خوردن چیزی هم از لیست مونده؟

مسئول بی ربط : بله! بله! اختیار دارین! مدیرعامل ما فردی فوق العاده با انصافی هستن !!!! ما تو لسیت اولیه حدود 200 نفر رو اعلام کردیم الان حدود 79 نفر(نمیدونم چرا رندش نکردن که بشه 80 فکر کنم هشتادمین نفر بدشانس ترین آدم روی زمین بوده) موندن که خوب البته اسم شما هم توی لیست هست .

من : خوب بازم جای شکرش باقیه !!! خداحافظتون

مسئول بی ربط : خواهش میکنم قابلی نداشت خدانگهدار..

بعد از این مکالمه احساس کردم که کمی تا قسمتی سرم گیج رفت و گلاب به روتون حالت تهوع بهم دست داد و حس خیلی بدی که بهم میگفت : پایه خنده شدی خانووووم اینا که این گقت واقعیت نداره ولی وقتی از رئیسمم زنگ زد و همین جواب و شنید واقعاً به حمایت از تولید ملی پی بردم...... الان هم از یک کافی نت گرم و شلوغ و پلوغ دارم ـپ می کنم تا یه وقتی خدایی ناکرده جزء فراموش شدگان نشم... متأسفانه مودمی هم که در خانه داشتم دارفانی رو وداع گفت و برای دوباره نصب اینترنت و مودم جدید باید تا دو ماه آینده صبر کنم اصلاً فکر کنم من در این دوماه طلسم شدم.