آقایان عزیز دیگر جای هیچ بهانه نیست! باید بتوانید خیلی زود تشخیص دهید که احساس خانمی درموردتان چگونه است و باید بتوانید همه علائم و نشانههای اینکه از شما خوشش میآید یا خوشش نمیآید را شناسایی کنید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب ...در یک تحقیق آنلاین جدید بر روی زنان، از 40 ویژگی، زنان 5 ویژگی که در مرد ایدآل میبینند را انتخاب کردند. برای اینکه بدانید این ویژگیها چه هستند، چرا تا این اندازه اهمیت دارند و چطور خانمها میتوانند به این سرعت و راحتی این ویژگیها را در مردی ارزیابی کنند، مقاله را تا انتها مطالعه کنید.
این سوالی است که قرنهاست پرسیده میشود: زنها چه میخواهند؟ پاسخ این سوال به این بستگی دارد که منظورمان ویژگیهای یک مرد ایدآل است یا طوریکه دوست دارند در یک رابطه با آنها رفتار شود!
ادامه مطلب را حتما بخوانید!!!
ادامه مطلب ...متاسفانه امروزه به دلایل مختلف و برخی ناهنجاری فرهنگی شنیده میشود که در مواردی جزئی شاهد روابط بین زنان متاهل با پسران و یا مردان متاهل هستیم که این روابط بسیار آسیب زا و مخرب است.
ادامه مطلب ...پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.
پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: این ماشین مال شماست ، آقا؟".
پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".
پسر متعجب شد و گفت: منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش...
البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.
اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد: ای کاش من هم یک همچو برادری بودم.
پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: دوست داری با ماشین یه گشتی بزنیم؟""اوه بله، دوست دارم.
تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟".
پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید...
پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت.
او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :..
" اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده.
یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد . اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی.
پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند.
برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.
در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت (ارنستو چه گوارا)