خانه عناوین مطالب تماس با من

بی هدف

...

بی هدف

...

روزانه‌ها

همه
  • کلبه ی تنهایی حمیدرضا دوس جون
  • عشق پاک من آقا روزبه
  • خونه مجردی! مسعود خان!!!
  • زندگی آفتابی
  • دختر آبادانی
  • milad-music
  • حرفهای صدمن یه غاز! نصیبه جون
  • کهن سرزمین من آبادان همشهری خومونه
  • من و تو وتنهایی وبلاگ دیگرمن
  • پرپرواز
  • زمین سبز دوست عزیزم
  • شیوا جون دوست خوب من
  • وروجک نقاش واقعا هنرمند
  • روزگاریک زن وبلاگ ی مفید برای ما دخترخانمهای محترم
  • نویسنده های کوچولو
  • تماشا وبلاگی پرازعکس
  • امیرمحمدومامان خیلی پسر نازیه حتما به وبلاگش سربزنید
  • درسکوتم جاریست ردپایی چون بودن ازهمیشه بامن تاهمیشه
  • قاصدک
  • کافه نیمه شب...
  • شیدامصدق

پیوندها

  • من و تو وتنهایی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • تو با من چه کردی که با او کنی...
  • یادمان باشد...
  • عینک!
  • یک جایی می رسد ...
  • یک وقتهایی...
  • روزگار خوش
  • خسته شدم...
  • تفلدم مبارک....
  • راستی...
  • انگشتر طلا...
  • تبریک سال نو...
  • بازار...
  • دلم براش تنگ شده...
  • می خوام بدونم اینکارا یعنی چه؟؟؟
  • (... )خوردم...

بایگانی

  • مهر 1392 5
  • مرداد 1392 1
  • خرداد 1392 2
  • فروردین 1392 3
  • اسفند 1391 1
  • بهمن 1391 1
  • دی 1391 3
  • آذر 1391 11
  • مهر 1391 1
  • مرداد 1391 2
  • تیر 1391 9
  • خرداد 1391 1
  • فروردین 1391 5
  • اسفند 1390 2
  • بهمن 1390 15
  • دی 1390 7
  • آذر 1390 19
  • آبان 1390 52

آمار : 36406 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • تو با من چه کردی که با او کنی... پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 12:59
    نترسم که با دیگری خو کنی تو با من چه کردی که با او کنی...
  • یادمان باشد... پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 12:58
    یادمان باشد وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم در برابرش مسئولیم در برابر اشکهایش شکستن غرورش لحظه های شکستنش در تنهایی و لبحظه های بی قراریش و اگر یادمان برود... در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد.
  • عینک! پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 12:55
    گفتند عینک سیاهت را بردار ... دنیا پر از زیبایی است عینکم را برداشتم ؛ وحشت کردم ... از هیاهوی رنگها ؛ آدمها هزار رنگ می شوند ... عینکم را بدهید ... می خواهم به دنیای یک رنگم پناه ببرم...
  • یک جایی می رسد ... پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 12:51
    یک جایی می رسد که آدم دست به خود کشی می زند ؛ نه اینکه تیغ بردارد رگش را بزند ... نه !!! قید احساسش را می زند
  • یک وقتهایی... پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 12:49
    همیشه نمی شود خود را به بیخیالی زد و گفت : تنها آمده ام ؛ تنها می روم ... یک وقتهایی شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای کم می آوری ... دل وامانده ات یک نفر را می خواهد که در نهایت تنفر ؛ عاشقانه دوستش داری...
  • روزگار خوش پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 20:41
    زندگی داره اون روی خودشو بهم نشون میده خیلی خوشحالم برام دعا کنید این خوشحالی تا ابد بمونه
  • خسته شدم... دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 20:40
    خیلی خسته شدم برام دعا کنید از زمین و آسمون برام می باره داغونم خدا هم که دیگه هوامو نداره اصن از اولشم نداشت دلم خیلی پره همه دارن عذابم میدن فقط برام دعا کنید فقط همینو ازتون می خوام...
  • تفلدم مبارک.... پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1392 22:14
    دوس جونای عزیز به غیر از بعضیا ... 15 خرداد تفلدم بود تفلدم مبارررررررررک الان دیگه 21 سالمه...
  • راستی... شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 22:42
    راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…! “حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب
  • انگشتر طلا... شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 22:35
    خدا نکنه آدم یه انگشتر طلا بخره بعد بره باهاش سرکار ... از همون دم در تا دم رفتن هر کی این انگشتر رو دید یکراست رفت سر اصل مطلب و ییهو می گن: مهدیه خبریه ؟؟؟؟ زرنگ شدیا بلا تو این دو روز تعطیلی مخ کیو زدی هااااااااان؟؟؟ منم با کلی شرم و حیای خانومانه که کمتر یه همچین موردی ازم سر میزنه به اطلاع می رسانم که بابا غلطی...
  • تبریک سال نو... دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 11:11
    سلام به دوس جوووونای خودم بعد از 10 - 12 روز تإخیر سال نو رو به همه ی شما عزیزان تبریک میگم و امیدوارم هر سال به از پارسال برای شما باشه...
  • بازار... جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 14:26
    امروز که به بازار رفتم فهمیدم من یک آمریکایی هستم... . . . چون هیچ غلطی نمی تونم بکنم...
  • دلم براش تنگ شده... پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 20:20
    دیگه ازم سراغی نمی گیره جوابمو نمی ده منم دیگه نمی تونم دوریشو تحمل کنم کاشکی اینو بخونه... بیخیال تمام امتحاناتم رو خراب کردم ممنون از دعاهاتون
  • می خوام بدونم اینکارا یعنی چه؟؟؟ دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 21:49
    نه می خوام بدونم اینکارا یعنی چی؟ اعصاب معصاب هم ندارم من همیشه به کلی وبلاگ سر میزنم اما جدیداً دیگه نمی خوام به وبلاگ آقایون پسرا بسرم دلیل داره: قضیه از این قراره که تا الان همه جا شنیده بودیم که خانمها سنشون رو مخفی می کنن و واسه باکلاس بودن 10 سال ازش کم می کنن اما ما هرچی به وبلاگ پسرا سریدیم و فضولیمان گل کرد و...
  • (... )خوردم... شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 20:44
    موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی برام دعا کنید اولین امتحانات دانشگاه رو می خوام بدم و اینجانب اعتراف می کنم که غلط کردم دانشجو شدم آخه درساهایی رو که توی این ترم گرفتمم درس نیستن که توجه کنید: 1- اندیشه اسلامی 2- اقتصاد خرد 3- آشنایی با دفاع مقدس 4- فارسی عمومی...
  • وقتی یه دختر... وقتی یه پسر (2) شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 20:38
    ♥ وقتی یک پسر حرفی نمی زند حرفی برای گفتن ندارد ♥ وقتی یک پسر بحث نمی کند حال وحوصله بحث کردن ندارد ♥ وقتی یک پسر با چشمانی پر از سوال به تو نگاه می کند یعنی واقعا گیج شده است ♥ وقتی یک پسر پس از چند لحظه در جواب احوالپرسی تومی گوید: خوبم یعنی واقعا حالش خوبه ♥ وقتی یک پسر به تو خیره می شود دو حالت داره یا شگفت زده...
  • بچه ها یادتونه... پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 22:28
    یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم...
  • وقتی یه دختر ... وقتی یه پسر... پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 22:24
    این ماجرا دو قسمت داره ... ادامه مطلب رو حتماً بخونید دوس جونااااا ♥ وقتی یک دختر حرفی نمیزند میلیونها فکر در سرش می گذرد ♥ وقتی یک دختربحث نمیکند عمیقا مشغول فکر کردن است ♥ وقتی یک دختربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند یعنی نمی داند تو تا چند وقت دیگر با او خواهی بود ♥ وقتی یک دختر بعد از چند لحظه در جواب...
  • امان از دست ایرانی ها... پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 22:19
    سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم همه...
  • فال با حافظ 91 ... پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 22:14
    ابتدا نیت کنید ... ای حافظ دانا ،بده فال به ما ادامه مطلب ادامه مطلب ادامه مطلب ادامه مطلب درد فقری کشیده ام ، که مپرس / طعم قرضی چشیده ام ،که مپرس گشته ام بی آبرو در نزد زن / همچو مرغی پر بریده ، که مپرس آنچنان بیمار گشتم بهر گوشت / تا به کی سویا خریدن ،که مپرس من به گوش خود شنیدم زین نیوز / نرخ سکه،آخ نالیدم،که مپرس...
  • شماها یادتون نمیاد... جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 18:46
    قابل توجه دهه 80 به بعد شماها یادتون نمیاد... لطفاً به ادامه مطلب مراجعه فرمائید... شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران شما یادتون...
  • کهن سرزمین من آبادان یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 19:47
    اگه مالک وبلاگ کهن سرزمین من آبادان هنوزم به وبلاگ من سر میزنه خواهشاً آدرس جدید وبلاگشو به من بده ... خیلی وبلاگشو دوس داشتم... الانم با اینکه آدرسش تغییر کرده دلم نیومده لینکشو پاک کنم.
  • مرد مست! شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 19:41
    مینی بوس پر از مسافر به سوی مقصد در حرکت بود ... که مردی رو می بینن که تلو تلو می خورده و منتظر تاکسی بوده . فکر می کنن حالش بده، توقف می کنند و مرد بی چاره رو سوار می کنند همین که راه می افتند، مرد مست به دور و برش نگاهی می کنه و می گه:عقبی ها بی شرفن، جلویی ها بی شعورن، سمت راستی ها خرن و سمت چپی ها گاون ! راننده...
  • وقت آزاد شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 19:38
    منشی با عصبانیت از اتاق رئیسش اومد بیرون دوستش ازش پرسید چی شده ؟؟ رئیس ازم پرسید امشب وقتت آزاده ؟؟ منم با لبخند جواب دادم ... بـــــــــــــــــله! بیشرف بهم 50 تا برگه داده واسه تایپ...
  • پسربچه ی باهوش... شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 19:36
    یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه خانوم معلم من باید برم کلاس سوم معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟ اونم میگه آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه معلمه زنگ بعد پسره رو...
  • استخر تمساح... شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 19:35
    یه میلیاردری بود که توی خونش تمساح نگه میداشت و اونارو گذاشته بود توی استخر پشت خونش .... اون یه دختر خیلی زیبا هم داشت .... یه روز یه مهمونی خیلی مجلل میگیره و خونش پر از آدم میشه .... وسطای مجلس پسرای توی مهمونی رو جمع میکنه میگه میخوام یه مسابقه بذارم واستون .... هر کدوم از شما بتونه این استخر پر از تمساح رو تا ته...
  • اینترنتم مبارک... چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 18:39
    سلام به دوستای خوبم بالاخره منزل ما هم اینترنت دار شد خیلی خوشحالم امیدوارم بتونم از این به بعد با شما دوستان عزیز بیشتر در ارتباط باشم... هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
  • از طرف یه فراموش شده... سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 19:31
    سلام... شاید دیگه نمیشناسینم... منم یه فراموش شده ... ازیه شهر غریب... از یه کافی نت درب و داغون... بیخیال بابا دانشجو شدم هورررررررررررررررررراااااااااااا خانم مهندس مهدیه خانم هورررررررررررررراااااااااااا رشته مدیریت صنعتی هوررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااا
  • از یه کافی نت دربه داغون... سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 19:27
    خیلی دوستون دارم که با اینکه مطالبم کم شده و بدرد نخور بازم سراغم میاید... امیدوارم هیچ وقت فراموش نشم چون خیلی دوستون دارم........ همینجا جا داره که از دخترخاله عزیزم بخاطر سرپا ایستادن و همراهی من به این کافی نت تشکر بسیار کنم رعنا جون دوست دارم رعنا دوست دارم...
  • معذرت میخوام... جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 19:49
    دوستان عزیز به دلیل نداشتن اینترنت و خراب شدن سرور ایرانسل من وافعاً از دیر تائید کردن نظرات و دیر بروز کردن وبلاگم از شما دوستان گرامی معذرت می خوام....
  • 140
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5